نوید شاهد - در قسمتی از کتاب "خورشید صفتان" که بُرشی از زندگی‌نامه «دکتر اشرف آهنگر سله‌بنی فرزند شهید» است، را می‌خوانید: «پدر در سال های جنگ به صورت متناوب به جبهه می رفتند و ما که در آن زمان سه دختر بودیم معمولا با مادر تنها می ماندیم، در این دوره از زندگی اغلب دل‌های ما چون گیلاس‌های رسیده بر شاخسار درختان لرزان بود که پدر کی از جبهه باز خواهد گشت.»
به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران، کتاب «خورشید صفتان»، شامل 8 حیات‌نامه از پزشکان شاهد و ایثارگر با قلم یدالله قائم‌پناه از سوی انتشارات پرسمان و با همت بنیاد شهید و امورایثارگران شهرستان‌های استان تهران در سال 1400 با شمارگان 2000 جلد و در 120 صفحه به نگارش درآمده و با قیمت 40000 تومان روانه بازار کتاب شده است.
 
بُرشی از کتاب خورشید صفتان| پدر در سال‌های جنگ

آغاز شکوفایی

بی گمان بوی شکوفه های سیب و گیلاس بلبلان را مست می کرده و بوی خاک۔ های باران خورده بهار را خوش آمد می گفته فصلی که مرا در آغوش می کشید. در فروردین سال ۱۳۵۶ در تهران به دنیا آمدم، پدرم کارمند دادگستری و مادرم

خانه دار بود، خانه داری که عزتش سر بر آسمان می سایید و دولتش بر آفتاب حکم فرما بود. لیک چرخ اقبالش چنان چرخید که روزی خبردار شد همسرش به دست عوامل شاه دستگیر شده و جریان زندگی طرح دیگری در انداخته است.

دستگیری پدر

پدر در فعالیت های ضد رژیم شاهنشاهی ممارست داشت و یک بار که در حال حمل اعلامیه بود توسط ساواک دستگیر شد و این امر باعث انفصال از خدمت ایشان شد و مجددا با پیگیری های زیاد و راههای فرعی در دادگستری شهرستان دماوند مشغول به کار شد، فلذا ناچار بود که برای سهولت زندگی خانواده را هم با خود همراه سازد. وی مسئول خانواده بود بار مسئولیت بار کمی نبود که ندیده گیرد و از کنارش ساده بگذرد. در این مساله از سوی خانواده و شوق عاطفی فرزندان نسبت به پدر، ما را متقاعد کرد که به همراه پدر به دماوند نقل مکان کنیم،

پدر در سال‌های جنگ

پدر در سال های جنگ به صورت متناوب به جبهه می رفتند و ما که در آن زمان سه دختر بودیم معمولا با مادر تنها می ماندیم، در این دوره از زندگی اغلب دل‌های ما چون گیلاس‌های رسیده بر شاخسار درختان لرزان بود که پدر کی از جبهه باز خواهد گشت، فکر ما دائم مشغول بود که آیا پدر از میان خون و خطر جان سالم به در خواهد برد؟ هر چند شهادت ارزشی دلخواه برای پدر و رزمندگان دفاع مقدس بود اما کودکان را آغوش پدر خوشتر بود.

خاطره‌ای ماندگار

چه چیزی ماندگارتر از خاطره هاست؟ خاطره ها ماندگار ترین میراث اذهان بشرند. از خاطره های ماندگار برای من مربوط به زمانی بود که پدرم برای آخرین بار به جبهه میرفت، که ما فرزندان را جمع کرد و صدای خودش را ضبط کرد و ما را سفارش کرد که مثل مادرمان باشیم و خیلی خیلی توصیه کرد که در همه حال یاریگر یکدیگر باشیم و این که ارزش های انقلاب را حفظ کنیم و..

شهد شیرین شهادت

خلاصه دوران پیش دبستانی و دبستان به همین منوال گذشت تا این که در بهمن ماه 1365 پدر در عملیات کربلای پنج در شلمچه شهد شیرین شهادت را سر فرازانه نوشید و به فیض شهادت نائل گشت، در این زمان پنج یادگار دختر چون ستاره های فروزان از ایشان به جا ماند تا که آسمان امید به زندگی مادر را پر فروغ نگهدارند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده